حاشیه سود خالص (Net profit margin)
حاشیه سود خالص (به انگلیسی Net Profit Margin) شرکت، یکی از نسبتهای سودآوری است که از طریق تقسیمکردن سود خالص به کل فروش محاسبه میشود.
درآمد یا سود خالص ممکن است از طریق کمکردن هزینههای عملیاتی و سایر هزینهها مانند مالیات و هزینه خرید مواد اولیه از کل درآمد محاسبه شود.
حاشیه سود را به صورت درصد نمایش میدهند و در واقع این نسبت نشان میدهد که از یک تومان فروش شرکت، چه مقدار آن به سود خالص تبدیل شده است.
به عنوان مثال، حاشیه سودخالص 30 درصد نشان میدهد که از 1000 تومان فروش محصولات شرکت، 300 تومان سود خالص به دست آمده است.
در واقع؛ حاشیه سود خالص مهمترین معیار برای مشاهده وضعیت سودآوری یک شرکت است. این معیار نسبت به سایر انواع سود، اطلاعات سودمندتری را در اختیار سرمایهگذاران قرار میدهد.
این معیار، از تقسیم سود خالص بر فروش خالص یا تقسیم سود خالص بر درآمد حاصل شده در یک دوره زمانی مشخص محاسبه میشود. با کسر تمامی هزینههای مرتبط با تولید محصول نیز سود خالص به دست میآید.
این هزینهها شامل موارد زیر هستند:
- نیروی کار
- هزینه عملیاتی اجاره
- هزینه مواد خام
- مالیات از درآمد کل
- هزینه پرداخت بهره
- ویژگیهای کلیدی حاشیه سود خالص
این شاخص جهت ارزیابی نحوه مدیریت یک شرکت، ارزیابی میزان سود دریافتی از فروش و مهار هزینههای عملیاتی و هزینههای سربار، به سرمایهگذاران کمک بسیاری میکند.
این معیار نشان میدهد که چه مقدار درآمد خالص، به عنوان درصدی از درآمدهای دریافتی ایجاد شده است.
یک شرکت میتواند با ردیابی افزایش و کاهش این شاخص، پی ببرد که آیا شیوههای فعلی کارآمد هستند یا خیر و سود شرکت را بر اساس درآمد پیشبینی کند.
Net Profit Margin چگونه محاسبه میشود؟
حاشیه خالص سود با استفاده از فرمول زیر به دست میآید:
این شاخص چه تفاوتی با سایر معیارهای حاشیه سود دارد؟
حاشیه سود خالص، تمام هزینههای مربوط به فروش را در نظر گرفته و آن را به جامعترین و محافظهکارانهترین معیار سودآوری تبدیل میکند.
از سوی دیگر؛ حاشیه ناخالص سود، به هزینههای کالاهای فروخته شده (COGS) مرتبط است و مواردی مانند سربار، هزینههای ثابت، هزینههای بهره و مالیات را نادیده میگیرد.
حاشیه سود عملیاتی نیز تمام هزینههای عملیاتی را لحاظ میکند، اما هیچ کدام از هزینههای غیرعملیاتی را شامل نمیشود.
مزایای حاشیه سود خالص
- همانطور که اشاره کردیم؛ حاشیه سود در امور مالی و حسابداری، معیاری از درآمد (یا سود) یک شرکت نسبت به هزینه آن است. net profit margin تمام هزینهها و درآمد یک شرکت را با هم درنظر میگیرد و آن را به یک معیار سودآوری کامل تبدیل میکند. این معیار، به ارزیابی هزینهها و قیمتگذاری کمک بسیاری میکند. به عنوان مثال؛ حاشیه سود خالص بالا بیانگر این است که یک شرکت، استراتژی قیمتگذاری موثری دارد، هزینهها را پایین نگه میدارد یا ترکیبی از هر دو را به کار گرفته است.
- به دلیل اینکه حاشیه سود خالص، درصدی از درآمد شرکت است؛ میتوان هنگام مقایسه شرکتها با اندازههای مختلف در یک صنعت(از کسبوکارهای کوچک تا شرکتهای بزرگ)، از این معیار جهت مقایسه ارزیابی عملکرد شرکتها استفاده کرد. این معیار یکی از مهمترین شاخصهای سلامت مالی یک شرکت است. یک شرکت میتواند با ردیابی افزایش و کاهش در حاشیه سود خالص، ارزیابی کند که آیا رویههای فعلی کارآمد هستند یا خیر.
- حاشیه سود کمتر نیز باعث میشود که شرکت، هزینهها و استراتژی قیمتگذاری خود را برای افزایش سودآوری مجدد ارزیابی کند. علاوه بر این؛ وامدهندگان و بانکها از این شاخص، برای ارزیابی پرداخت یا عدم پرداخت وام به شرکتها بهره میبرند. به عبارت دیگر، بانکها تمایل دارند به شرکتهایی وام دهند که حاشیه سود بالاتری دارند؛ چراکه این موضوع نشان میدهد که شرکت به احتمال زیاد دارای جریان نقدی قوی و بیشتری برای بازپرداخت وام است.
- از آنجایی که این شاخص در شرکتها به صورت درصد بیان میشود، میتوان سودآوری دو یا چند کسبوکار را بدون در نظر گرفتن اندازه مقایسه کرد.
همچنین این معیار شامل تمام عوامل موثری است که در ادامه به آنها اشاره میکنیم:
- تمام جریانهای نقدی خروجی
- درآمد کل
- سایر هزینههای عملیاتی
- پرداخت بدهی شامل بهره پرداختی
- پرداخت یکباره برای رویدادهای غیرمعمول مانند دعاوی حقوقی و مالیات
- جریانهای درآمد اضافی
- درآمد سرمایهگذاری و درآمد حاصل از عملیات ثانویه
محدودیتهای حاشیه سود خالص
در کل؛ فرمول حاشیه سود خالص معیار خوبی برای سودآوری است؛ اما ممکن است که این معیار تحت تأثیر فروشهای یکباره، مانند فروش دارایی قرار گیرد و باعث شود که کسبوکار به شکل فریبنده و غیرواقعی، سالم به نظر برسد.
علاوه بر این؛ اگر از این شاخص برای مقایسه مشاغل استفاده میکنید، باید توجه داشته باشید که شرکتها در صنایع مختلف، مدلهای تجاری متفاوتی دارند و مقایسه آنها کل ماجرا را نشان نمیدهد.
به بیان سادهتر؛ از مقایسه حاشیه سود صنایع مختلف، نتیجهگیریهای یکسانی داشته باشید. همچنین لازم به ذکر است که حاشیه سود خالص، به شما دید بیشتری از رشد فروش یا درآمد نمیدهد. این معیار نمیتواند به شما در درک موثر هزینههای تولید کمک کند.
بهتر است از فرمول حاشیه خالص سود به همراه سایر معیارهای مالی مانند حاشیه ناخالص یا جریان نقدینگی نیز استفاده کنید تا دید بهتری از عملکرد کل شرکت به دست آورید.
سخن پایانی
به طور کلی؛ حاشیه سود خالص برای تعیین میزان سودآوری یک شرکت مورد استفاده قرار میگیرد و استفاده از آن جهت مقایسه شرکتهای فعال در یک صنعت مفید خواهد بود.
این اصطلاح در واژهنامه جامع بورسینس منتشر شده است.
قصد شروع سرمایهگذاری در بورس را دارید؟ اولین قدم این است که افتتاح حساب رایگان را در یکی از کارگزاریها انجام دهید:
برای سرمایهگذاری و معامله موفق، نیاز به آموزش دارید. خدمات آموزشی زیر از طریق کارگزاری آگاه ارائه میشود:
حاشیه سود (Profit Margin)
حاشیه سود (خالص) که مارجین هم به آن گفته می شود، یکی از نسبت های سودآوری است که از تقسیم سود (خالص) بر درآمد یا فروش به دست میآید. سود خالص که آخرین خط از صورت سود و زیان است، با کسر کردن همه هزینه های شرکت، از جمله هزینه های عملیاتی، هزینه مواد اولیه و هزینه های مالیاتی، از کل درآمد به دست می آید.
در حسابداری و مالی، میزان سودآوری یک شرکت را نسبت به درآمد (فروش) آن با استفاده از مارجین اندازه گیری می کنند.
حاشیه سود یا مارجین به زبان ساده
حاشیه سود به شکل درصدی بیان میشود و به عبارتی مشخص میکند که یک شرکت در ازای هر 100 میلیون تومان فروش (درآمد)، چند میلیون سود به دست می آورد. برای مثال، اگر مارجین سود خالص شرکتی 20% باشد، به این معنی است که این شرکت در ازای هر 100 میلیون تومان فروش، 20 میلیون تومان سود خالص کسب می کند.
انواع حاشیه سود و نحوه محاسبه آن ها
حاشیه سود انواع مختلفی دارد، که از طریق تحلیل عمودی صورت سود و زیان هم می توان آن ها محاسبه کرد.
حاشیه سود ناخالص (Gross Profit Margin)
حاشیه سود ناخالص از تقسیم سود ناخالص بر درآمد به دست می آید. برای محاسبه مارجین سود ناخالص از فرمول زیر استفاده می کنیم:
حاشیه سود عملیاتی (Operating Profit Margin)
حاشیه سود عملیاتی از تقسیم سود عملیاتی (EBIT) بر درآمد به دست می آید. مارجین سود عملیاتی برای ارزیابی سودآوری شرکت از عملیات اصلی آن مورد استفاده قرار می گیرد. برای محاسبه آن از فرمول زیر استفاده می کنیم:
حاشیه سود خالص (Net Profit Margin)
حاشیه سود خالص از تقسیم سود خالص (Net Profit) بر درآمد به دست می آید و یکی از پر کاربرد ترین نسبت های مالی است که تحلیلگر های مالی با استفاده از آن میزان سودآوری شرکت را با توجه به فروش یا درآمد های شرکت مورد ارزیابی قرار می دهند.
روش محاسبه مارجین سود خالص از طریق فرمول زیر نمایش داده شده است:
کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین
در سطحی ابتدایی، مارجین پایین میتواند اینطور تعبیر شود که سود دهی شرکت چندان ایمن نیست. اگر شرکتی با حاشیه سود پایین، با افت در فروش مواجه شود، مارجین آن حتی کمتر هم خواهد شد و حتی امکان دارد صفر یا منفی شود.
مارجین سود پایین میتواند به نکات خاصی درباره صنعتی که یک شرکت در آن فعالیت دارد یا شرایط کلان اقتصادی آشکار کند. به طور مثال، اگر مارجین سود یک شرکت کم باشد، میتواند نشان دهنده آن باشد که محدودیتهای استفاده از سود ناخالص فروش کمتری از سایر شرکتها در همان صنعت (سهم بازار کم) داشته و یا اینکه صنعتی که شرکت در آن فعالیت دارد خودش از شرایط وخیمی رنج میبرد.
حاشیه سود همچنین به یک سری نکات راجع به توانایی شرکت در مدیریت هزینه هایش اشاره دارد. مخارج بالا نسبت به درآمد (مارجین سود پایین) ممکن است نشانگر این باشد که شرکت، احتمالاً به خاطر مشکلات مدیریتی، در حال تقلا برای پایین نگهداشتن هزینهها است. این امر مستلزم آن است تا هزینه ها بهتر تحت کنترل قرار گیرند. مخارج بالا ممکن است به دلایل مختلفی اتفاق بیفتند، مثلاً شرکت به نسب فروش خود موجودی کالای زیادی دارد، یا اینکه کارمندان زیادی استخدام کرده یا در فضای بیش از حد بزرگی فعالیت میکند و درنتیجه مجبور است پول اجاره زیادی بپردازد و دلایل دیگری از این دست.
از طرف دیگر حاشیـه سود بالا نشانگر سودآوری شرکت است که کنترل بهتری بر هزینههایش به نسبت رقبا دارد.
مارجین ها همچنین میتوانند جنبههای خاصی از استراتژی قیمت گذاری یک شرکت را مشخص نمایند. به طور مثال مارجین سود پایین ممکن است نشان دهد که شرکت کالاهای خود را کمتر قیمت گذاری کرده است.
محدودیتهای استفاده از مارجین ها
گرچه حاشیه سود نسبت مفید و محبوبی برای اندازهگیری سودآوری شرکتها است، اما مثل هر معیار یا نسبت مالی دیگری دارای محدودیتهایی محدودیتهای استفاده از سود ناخالص است که سرمایه گذاران باید در هنگام استفاده از آن، این محدودیت ها را در نظر بگیرند.
اگرچه حاشیه سود میتواند برای مقایسه شرکتها با یکدیگر بسیار مفید باشد، افراد باید از این معیار فقط جهت مقایسه شرکتها در یک صنعت خاص و با مدلهای کسب و کار و سطح درآمدی یکسان استفاده نمایند. شرکتها در صنایع متفاوت اغلب مدلهای کسب و کار مختلف با مارجین های گوناگون دارند، به همین دلیل تفسیر مقایسهای بین حاشیههای سود آنها تقریباً بیمعنی است.
به طور مثال، شرکتهایی که اجناس لوکس میفروشند اغلب درصد سود بالایی در اجناس دارند، درحالیکه موجودی کالا و هزینه سربار کمی دارند یا درآمد متوسطی دارند اما از حاشیـه سود بالایی برخوردارند. در سویی دیگر، شرکتهای تولیدکننده کالاهای اساسی به دلیل نیاز به نیروی کار و فضای بیشتر، درصد سود کمی داشته و موجودی کالا و هزینه سربار نسبتاً بالایی دارند. همینطور ممکن است این شرکتها درآمد بالایی داشته باشند، اما از مارجین پایینی برخوردارند.
محاسبه حاشیـه سود برای شرکتهایی که در حال ضرر کردن هستند، خیلی مفید نیست، چون آنها هیچ سودی ندارند.
توضیحات مدیر مالی در مورد مارجین
اعدادی مثل فروش یا درآمد به ندرت میتوانند چیز خاصی راجع به سودآوری شرکت در اختیار قرار دهند و نگاه کردن به درآمدهای یک شرکت اغلب کل داستان را تعریف نمیکند. افزایش درآمدها خوب است، ولی افزایش بدین معنی نیست که حاشیـه سود یک شرکت در حال بهبود است. به طور مثال، فرض کنید که درآمد یک سال شرکت فرضی شناسا ۱ میلیارد تومان بوده و ۷۵۰ میلیون تومان هزینه داشته باشد که مارجین سود او را ۲۵% میکند (۲۵%=۱۰۰۰/(۷۵۰-۱۰۰۰)). اگر در طول سال بعدی درآمدش به ۱٫۲۵ میلیارد تومان افزایش یابد و هزینه های آن به ۱ میلیارد تومان برسد، حاشیـه سود آن ۲۰% میشود ((۱۲۵۰-۱۰۰۰)/۱۲۵۰=۲۰%). گرچه درآمد شرکت افزایش پیدا کرده، اما حاشیه سود شرکت به خاطر افزایش سریعتر هزینه ها نسبت به درآمد، کاهش یافته است.
به همین ترتیب، افزایش یا کاهشی در مخارج شرکت ضرورتاً بدین معنی نیست که حاشیه سود شرکت در حال رشد یا کاهش است. فرض کنید که شرکت فرضی پایا درآمد و مخارجش در یک سال ۲ میلیارد و ۱٫۵ میلیارد تومان باشد. در این صورت حاشیـه سود آن ۲۵% خواهد بود. در سال بعد، شرکت یک تغییر ساختار انجام میدهد و مخارج خود را با حذف یک خط تولید کاهش میدهد، به همین خاطر درآمد کل هم کاهش مییابد. اگر درآمد و مخارج شرکت پایا در سال دوم ۱٫۵ میلیارد و ۱٫۲ میلیارد دلار باشد، پس مارجین سود آن حالا ۲۰% است. گرچه شرکت پایا توانست هزینه های خود را به شکل قابلتوجهی کاهش دهد، ولی محدودیتهای استفاده از سود ناخالص حاشیـه سود به شکل قابل ملاحظهای تحت تأثیر قرار گرفت. چون درآمد سریعتر از مخارج با کاهش روبرو شد.
سود خالص و ناخالص چیست؟ و چه تفاوت هایی دارد؟
هدف اصلی تمامی بنگاههای اقتصادی با هر موضوع و حوزه فعالیت، کسب درآمد و سودآوری است؛ کلیه اقدامات بنگاهها نیز در همین راستا انجام میشود. اما آیا همه درآمدهای کسب شده در یک بنگاه سود است؟ قطعا نه. هر فعالیت اقتصادی در کنار درآمدهایش، هزینههایی نیز دارد که باعث ایجاد ناخالصی در سود میشود. اما سود خالص و ناخالص چیست؟ در این مقاله از سری مقالات آموزش رایگان حسابداری، شما را با مفهوم سود خالص و ناخالص یک بنگاه اقتصادی و تفاوت سود خالص و ناخالص آن آشنا میکنیم. با ما همراه باشید.
قبل از اینکه از سود خالص و ناخالص صحبت کنیم، بد نیست با مفهوم سود و نحوه تاثیر آن در بنگاههای اقتصادی آشنا شویم.
سود خالص چیست؟
با کسر کلیه هزینههایی که یک شرکت طی یک دوره مالی متحمل میشود، از مجموع درآمدهای آن شرکت سود خالص به دست میآید؛ این هزینهها کلیه هزینههای مستقیم و غیرمستقیم تولید یک محصول را در بر میگیرد.
سود ناخالص چیست؟
سود ناخالص حاصل کسر کلیه هزینههای مستقیم تولید یک محصول از درآمد دوره مالیاتی به دست میآید.
مهم ترین تفاوت سود خالص و ناخالص چیست؟
سود ناخالص نشان دهنده پیشرفت کار در یک واحد اقتصادی است. در صورتی که سود خالص نشان دهنده سوددهی و پیشرفت کلی واحد اقتصادی است.
سود چیست؟
سود در حسابداری به این معناست که مجموع درآمدهای یک بنگاه اقتصادی از هزینههایی که در جهت کسب همان درآمدها ایجاد شده، بیشتر باشد. از سویی زمانی که مجموع هزینههای یک شرکت از مجموع درآمدهای آن بیشتر گردد، مجموعه دچار زیان میشود.
کل هزینهها – کل درآمدها = سود / زیان
صورت سود و زیان چیست؟
یکی از مهمترین صورتهای مالی اساسی شرکت، صورت سود و زیان است؛ که عملکرد مالی شرکت را در یک بازه زمانی خاص (شش ماهه یا یک ساله) نشان میدهد. صورت سود و زیان همچنین خلاصهای از چگونگی دستیابی شرکتها به درآمدها و هزینهها از طریق فعالیتهای عملیاتی و غیرعملیاتی، ارائه میدهد.
هدف از تهیه صورت سود و زیان چیست؟
صورت سود و زیان با بیان میزان سودآوری (مثبت و یا منفی) شرکت چشم انداز دقیقی از اتفاقات و عملکرد شرکت در اختیار سهامداران و مدیران ارشد سازمان قرار میدهد؛ به این ترتیب مسئولان میتوانند در خصوص مسائل مهم شرکت تصمیمات جدید و جدی اتخاذ نمایند؛ برخی از این تصمیمات عبارتند از:
- افزایش ظرفیت تولید و بهبود کیفیت محصولات
- گسترش شرکت از نظر نیروی انسانی و محل فعالیت
- حذف بخشی از خط تولید
تفاوت ترازنامه با صورت سود و زیان چیست؟
یکی دیگر از مهمترین صورتهای مالی اساسی در هر مجموعه اقتصادی ترازنامه است؛ ترازنامه خلاصهای از وضعیت داراییها و بدهیهای شرکت در یک زمان خاص ارائه میدهد. به این ترتیب چه تفاوتی میان ترازنامه و صورت سود و زیان وجود دارد؟
ترازنامه و صورت سود و زیان در موارد زیر با یکدیگر متفاوت هستند:
1- صورت سود و زیان عملکرد شرکت را در یک بازه زمانی نشان میدهد؛ در صورتی که ترازنامه به نمایش وضعیت مالی شرکت در یک تاریخ خاص میپردازد. به عنوان مثال صورت سود و زیان برای دورههای 6 ماهه یا یک ساله تهیه میشود، اما ترازنامه برای یک روز ویژه مثلا 29 اسفند ماه تهیه میشود.
2- ترازنامه خلاصهای از کلیه اطلاعات مالی شرکت مانند داراییها، بدهیها و حقوق صاحبان سهام را نمایش میدهد؛ اما صورت سود و زیان اطلاعات درآمد و هزینه را ارائه میدهد و در نهایت میزان سود خالص مجموعه را نشان میدهد.
3- ترازنامه جهت بررسی میزان نقدینگی شرکت برای انجام تعهداتش استفاده میشود؛ در حالی که صورت سود و زیان چگونگی عملکرد مالی شرکت را در قالب یک گزارش ارائه میدهد.
4- ترازنامه بر اساس حسابهای دائمی شرکت تهیه میشود و مانده حسابها از دورهای به دوره بعد منتقل میشود؛ اما صورت سود و زیان بر اساس حسابهای موقتی درآمد و هزینه تهیه میشود و مانده نهایی به حساب صاحبان سهام منتقل میشود.
پیشنهاد میکنیم بخوانید: آشنایی با تجزیه و تحلیل صورت های مالی و همچنین تجزیه و تحلیل نسبت های مالی و اطلاع از چگونگی استفاده از صورتها و نسبتهای مالی را اینجا بخوانید.
ترازنامه کلیه اطلاعات مالی شرکت را نمایش میدهد ولی صورت سود و زیان فقط درآمد و هزینه را گزارش میکند
🔻 نکته
حساب سود مانند حساب درآمد یک حساب موقت، با ماهیت بستانکار است؛ همچنین حساب زیان مانند حساب هزینه با ماهیت بدهکار است.
انواع سود در صورت سود و زیان
هنگام تهیه صورت سود و زیان با چند نوع سود مواجه میشویم. در ادامه به معرفی انواع سود و نحوه محاسبه آنها میپردازیم.
سود ناخالص (Gross profit)
سودی که شرکت پس از کسر هزینههای ساخت و فروش کالاها و یا خدمات بدست میآورد، سود ناخالص نامیده میشود. سود ناخالص سود ناویژه نیز نامیده میشود. نحوه محاسبه سود ناخالص به صورت زیر است:
بهای تمام شده کالای فروش رفته – فروش خالص/ درآمد = سود ناخالص
سود عملیاتی یا سود قبل کسر از بهره و مالیات (operating profit / EBIT)
اختلاف میان درآمد عملیاتی و هزینههای عملیاتی (اعم از بهای تمام شده کالای فروش رفته و هزینههای عمومی و اداری)، سود عملیاتی نامیده میشود. این سود ناخالصی کمتری نسبت به سود ناخالص دارد، اما همچنان برخی هزینهها را در بر دارد. سود عملیاتی به صورت زیر محاسبه میشود:
(کلیه هزینههای اداری و عمومی + بهای تمام شده کالای فروش رفته) – فروش خالص/ درآمد = سود عملیاتی
در محاسبه سود عملیاتی هزینههایی مانند بهره دیون و یا وجوه بیمه و مالیات در نظر گرفته نمیشود.
🔻 نکته
درآمد قبل از کسر بهره و مالیات یا EBIT، یک معیار سودآوری و گردش پول است که قدرت درآمد شرکت و توانایی بازپرداخت بدهیهای ناشی از فعالیتهای منظم و مداوم را نشان میدهد.
سود خالص (Net profit)
باقی مانده سود یک شرکت پس از کسر کلیه هزینههای عملیاتی، مالی و مالیاتی از مجموع درآمدهای یک دوره مالی، سود خالص نامیده میشود. در حقیقت آنچه پس از احتساب کلیه هزینههای مجموعه برای شرکت باقی میماند، سود خالص است. سود خالص سود ویژه نیز نامیده میشود. نحوه محاسبه سود خالص به صورت زیر است:
(هزینههای مالی و مالیاتی + هزینههای اداری و عمومی + هزينههای عملياتی) – سود ناخالص = سود خالص
تفاوت سود خالص و ناخالص
حال که با تعریف و نحوه محاسبه سود خالص و ناخالص آشنا شدیم، به بیان تفاوت سود خالص و ناخالص میپردازیم. خوب است بدانید که سود خالص و ناخالص علاوهبر تفاوت در مفهوم در کارکرد برای مجموعه نیز با یکدیگر متفاوت هستند.
سود خالص و ناخالص هر دو ارزشمند و در صورتهای مالی مختلف استفاده میشوند
♦️ تفاوت مفهوم سود خالص و سود ناخالص
سود ناخالص حاصل کسر کلیه هزینههای مستقیم تولید یک محصول از درآمد دوره مالیاتی به دست میآید.
سود خالص حاصل کسر کلیه هزینههایی که یک شرکت طی یک دوره مالی متحمل میشود، از مجموع درآمدهای آن شرکت است؛ این هزینهها کلیه هزینههای مستقیم و غیرمستقیم تولید یک محصول را در بر میگیرد.
هزینههای مستقیم: کلیه هزینههایی که مستقیما در تولید محصول مشارکت دارند.
هزینههای غیرمستقیم: کلیه هزینههایی که به صورت غیرمستقیم در فعالیت یک بنگاه اقتصادی و در نتیجه تولید محصول تاثیر دارند. مانند هزینههای اداری و بیمه و مالیات
♦️ هدف از محاسبه سود خالص و ناخالص
سود ناخالص برآوردی از میزان کارائی شرکت است؛ محاسبه سود ناخالص به سرمایه گذاران چشم اندازی حدودی از عملکرد شرکت ارائه میدهد. در صورتی که سود خالص برای بررسی قطعی میزان کارایی عملیاتی و انجام تعهدات یک شرکت محاسبه میشود؛ به عبارت دیگر، سود خالص نشان دهنده سودده یا زیانده بودن شرکت است.
♦️ تفاوت سود خالص و ناخالص در بررسی بهرهوری
از آنجا که سود ناخالص تنها هزینههای مستقیم را در نظر میگیرد، برای بررسی و کنترل هزینههای تولید بر سود از آن استفاده میشود. به عبارت دیگر، شرکت با کشف و حذف هزینههای اضافه تولید، بیشترین سود را کسب خواهد نمود.
اما هر مجموعه اقتصادی برای بررسی عملکرد خود در یک دوره مالی نیازمند محاسبه سود خالص و دستاوردهای مالی است. محاسبه سود خالص همچنین ارزش سرمایه گذاری و مدت زمان بازپرداخت سود سهام مجموعه را نیز تعیین میکند.
♦️ تفاوت سود خالص و ناخالص در اتخاذ تصمیمات اساسی
علیرغم تاثیری که سود ناخالص بر محاسبه هزینههای مستقیم یک مجموعه اقتصادی دارد، این سود برای تصمیمگیریهای اساسی شرکت قابل اعتماد نیست. در واقع سود ناخالص عملکرد خوشبینانه یک شرکت است. در صورتی که هر بنگاه اقتصادی برای ارائه تصویر واقعی از عملکرد خود، نیازمند محاسبه سود خالص است. به این ترتیب مسئولان میتوانند با چشم باز برای اتخاذ تصمیمات مهم شرکت اقدام نمایند.
♦️ تفاوت سود خالص و سود ناخالص در مانده اعتبار
یکی از مهمترین تفاوتهای سود خالص و ناخالص، در نمایش تراز اعتباری شرکت است. سود ناخالص معیاری برای نمایش مانده حساب اعتبار معاملات است؛ به عبارت دیگر، سود ناخالص نشان دهنده میزان برتری فروش محصولات نهایی یک مجموعه نسبت به خریدهای اولیه (برای تولید یا توزیع) آن است.
از سوی دیگر، سود خالص نشان دهنده تراز اعتباری حساب سود و زیان است. در واقع سود خالص، معیاری برای نمایش سودده یا زیانده بودن شرکت با احتساب مجموع درآمد و کلیه هزینههای مجموعه به علاوه مالیات و بهره است.
به این ترتیب هر دو نوع سود در صورتهای مالی اساسی حضور دارند و ارزشمند هستند.
♦️ سود خالص و ناخالص در تعریف عملکرد شرکت
شاید مهمترین تفاوت سود خالص و ناخالص در تعریف آنها از کارکرد مجموعه باشد. سود ناخالص نشان دهنده پیشرفت کار در یک واحد اقتصادی است. در صورتی که سود خالص نشان دهنده سوددهی و پیشرفت کلی واحد اقتصادی است.
به عنوان مثال ممکن است یک مجموعه اقتصادی از نظر فعالیت اقتصادی عملکرد خوبی داشته باشد (سود ناخالص بالا)، اما با عملکرد بد در انجام تکالیف مالیاتی سود خالص پایینی داشته باشد.
نحوه تهیه صورت سود و زیان
صورت سود و زیان با توجه به حوزه فعالیت برای هر شرکت متفاوت است؛ در حقیقت صورت سود و زیان برای شرکتهای تولیدی، خدماتی، بازرگانی و پیمانکاری بر اساس درآمدها و هزینهها تهیه و تنظیم میشود. در ادامه مراحل تهیه صورت سود و زیان و رسیدن به سود ناخالص و خالص را برای یک شرکت بازرگانی برای شما شرح میدهیم:
♦️ ابتدا باید دوره مالی برای دریافت گزارش سود و زیان تعیین شود. معمولا شرکتها دورههای مالی خود را 3 ماهه، 6 ماهه و یا 1 ساله در نظر میگیرند.
♦️ سپس باید مراحل زیر برای محاسبه صورت سود و زیان شرکتهای بازرگانی به ترتیب محاسبه گردد:
(برگشت از فروش و تخفیفات + تخفیفات نقدی فروش) – فروش ناخالص = فروش خالص
بهای کالای پایان دوره – بهای کالای آماده فروش = بهای تمام شده کالای فروش رفته
بهای تمام شده کالای خریداری شده طی دوره + بهای موجودی کالای اول دوره = بهای تمام شده کالای آماده فروش
هزینه حمل کالای خریداری شده + خرید خالص = بهای تمام شده کالای خریداری شده طی دوره
(برگشت از خرید و تخفیفات + تخفیفات نقدی خرید) – خرید ناخالص = خرید خالص
بهای تمام شده کالای فروش رفته – فروش خالص = سود ناخالص
هزینههای عملیاتی – سود ناخالص = سود عملیاتی
هزینههای مالی (بهره و سایر هزینههای بانکی) – سود خالص عملیاتی = سود خالص قبل از کسر مالیات
مالیات – سود خالص قبل از کسر مالیات = سود خالص
پیشنهاد ما
صورت های مالی یک ابزار بسیار مهم در تحلیل عملکرد مالی شرکتهاست. به این خاطر، تهیه صورتهای مالی، یکی از مهمترین وظایف یک حسابدار است. اساتید ما در تیم پرشینحساب برای آشنایی شما با جزئیات صورتهای مالی و تهیه دقیق آنها دوره تهیه صورت های مالی اساسی در نظر گرفتهاند. این فرصت را از دست ندهید.
تولید ناخالص ملی
تولید ناخالص ملی (Gross National Production) که به اختصار GNP یکی از اصطلاحات علم اقتصاد بوده و از معیارهای اندازهگیری در اقتصاد کلان است. و به معنای ارزش پولی مجموع كالاها و خدمات نهایی تولید شده در داخل یك كشور در یك سال مشخص (تولید ناخالص داخلی) منهای ارزش پولی كالا و خدمات تولید شده در داخل توسط خارجیها به اضافه ارزش پولی كالا و خدمات تولیدشده توسط شهروندان آن كشور در سایر كشورهای خارجی است.
فهرست مندرجات
۱ - مقدمه
[ویرایش]
عمدهترین پیشرفت حسابداری ملی طی دوران جنگ جهانی دوم و همزمان با شکلگیری اقتصاد کلان اتفاق افتاد. کشورهای درگیر در جنگ، از جمله آمریکا و انگلستان، به منظور برنامهریزی هزینههای جنگ، این چارچوب را گسترش دادند.
پیشرفت بعدی این حسابداری به منظور مقابله با بحران برزگ دهه ۱۹۳۰ تحقق یافت. در این راستا شاخص تولید ناخالص ملی با کارکردهای مختلف پا به عرصه وجود گذاشت و یکی از اهداف و کاربردهای نظام حسابهای ملی شناخت وضعیت و بررسی عملکرد اقتصاد یک کشور است.
با استفاده از این شاخص اولا میتوانیم رشد و توسعه کشور را محاسبه و با دیگر کشورها مقایسه نماییم ثانیا این شاخص معیاری برای محاسبه رفاه جامعه میباشد و ثالثا معیاری برای مقایسه رشد بین کشورها نیز میباشد. تولید ناخالص داخلی مهمترین و متداولترین شاخصاندازه گیری فعالیت در سطح اقتصاد کلان است و ارزش تولید کالا و خدمات نهایی را در اقتصاد داخلی یک کشور اندازهگیری میکند.
۲ - تعریف
[ویرایش]
تولید ناخالص ملی (Gross National Production) که به اختصار GNP نیز گفته میشود «عبارتند از ارزش پولی کالا و خدمات نهایی تولید شده و مبادلهشده در یک اقتصاد طی یک دوره زمانی مشخص (معمولا یک سال) میباشد.» و به لحاظ ریاضی از فرمول زیر به دست میآید:
۲.۱ - نکات
۱: در نظر گرفتن ارزش ریالی تمام کالاها و خدمات؛ چون کالاها از نظر جنس و نوع متفاوت است لذا جمعزدن مقادیر فیزیکی (مثل کیلو، متر، تن و غیره) مقدور نمیباشد. لذا برای رسیدن به ارزش کل، از ارزش ریالی استفاده شده است.
۲: در نظر گرفتن ارزش تمام کالا و خدمات نهایی؛ چون از احتساب مضاعف جلوگیری شود. به عبارتی در این روش ارزش کالاهای واسطهای در نظر گرفته نمیشود.
الف: کالاهای و خدمات نهایی یعنی در آخرین مرحله از فروش باشند و برای فروش مجدد خریداری نشوند.
ب: کالاها و خدمات واسطهای یعنی کالا و خدماتی که فقط به عنوان نهاده در تولید سایر کالاها به کار میروند.
ج: نهایی یا واسطه بودن بسته به نوع کالا و خدمت است. مثلاً: خدمات یک کارگر در بنگاه نجاری: یک خدمات واسطهای است؛ اما خدمات یک کارگر در تعمیرات لوازم خانگی خدمات نهایی است.
۳: در نظر گرفتن تمامی کالا و خدمات تولید شده و مبادله شده در اقتصاد؛ کالا و خدماتی در تولید ناخالص ملی محاسبه میشوند که در بازار مبادله شوند. لذا فعالیت خانم خانهدار یا غذا درست کردن یا نگهداری فرزندان در خانه و غیره در تولید ناخالص ملی محاسبه نمیشود.
۲.۲ - استثنائات
الف) کالا و خدماتی که در بازار مبادله میشوند اما در تولید ناخالص ملی محاسبه نمیشوند: مانند:
۱: مبادله کالاهای دسته دوم (کهنه) و مبادله داراییها (مانند زمین، اوراق قرضه، مستغلات)؛ چون قبلا محاسبه شده است.
۲: کالاها و فعالیتهای غیرمشروع و غیرقانونی؛ چون جزء فعالیت اقتصادی نیست. زیرا تولید ناخالص ملی معیار رفاه است و این فعالیتها میزان رفاه را مشخص نمیکند.
۳: کمکهای بلاعوض (مانند انفاق و هدیه)؛ چون یک مرتبه در درآمدهای دارندگان آن لحاظ شده است.
ب) کالا و خدماتی که در بازار مبادله نمیشود اما در محاسبه تولید ناخالص ملی محاسبه میشود. مانند:
۱: خودمصرفی کشاورزان: مانند مرغ و خروس خانگی برای خودمصرفی یا سبزیجات و میوههای تولیدشده و مصرفشده توسط کشاورزان و غیره؛
۲: اجاره خانههای تحت استفاده مالک؛
۳: کارمزد احتسابی؛ بانکها در مقابل ارائه خدمات مربوط به سپردههای دیداری کارمزدی دریافت نمیکنند، در عوض از محل وام دادن سپردههای جاری و دیداری درآمدی به صورت بهره دریافت میکنند. این درآمد کارمزد احتسابی نام دارد.
از آنجائی که این کارمزد احتسابی در روش ارزش افزوده (بعداً توضیح داده میشود) در محاسبه GNP درنظر گرفته میشود؛ اما در روش هزینهای به دلیل آنکه صاحبان حسابها، وجهی را بابت کارمزد احتسابی پرداخت نکردهاند جزء هزینهها محسوب نمیشود. بنابراین در محاسبه تولید ناخالص ملی از طریق ارزش افزوده کارمزد مزبور کسر میگردد.
۳ - روشهای محاسبه
[ویرایش]
به سه روش میتوان تولید ناخالص ملی را محاسبه نمود.
۳.۱ - مخارج یا هزینهای
در این روش کل مخارج صرفشده روی کالاها و خدمات نهایی که توسط خانوار (C)، سرمایهگذاران (I)، دولت (G) و خریداران خارجی (EX- IM) انجام میشود، محاسبه میشود. GNP = C + I + G + EX - IM
که مخارج مصرفی بخش خانوار (C) شامل: مصرف کالاهای بادوام، مصرف کالاهای بیدوام، و مصرف خدمات میباشد و مخارج سرمایهگذاری (I) شامل: سرمایهگذاری برنامهریزی شده (خرید، نصب، تعمیرات و تجهیزات اساسی ابزار تولید؛ ساخت و تعمیرات ساختمان مسکونی؛ تغییر در موجودی انبار) و سرمایهگذاری برنامهریزی نشده (IUP) میباشد.
۳.۲ - درآمدی
در این روش مجموع درآمدهای عوامل اقتصادی که به شکلهای مختلف اعم از دستمزد، سود، اجاره، بهره و غیره بدست میآید با یکدیگر جمع میگردد. بنابراین: GNP =سود + اجاره + بهره + دستمزد + حقوق و غیره. در رابطه فوق، سود از چهار جزء سود توزیعشده، سود توزیعنشده، مالیات بر سود شرکتها و تغییرات در موجود انبار تشکیل شده است.
۳.۳ - ارزش افزوده
روش ارزش افزوده یعنی افزایش در ارزش پولی یک کالا بر اثر انجام یک کار یا خدمتی بر روی آن است که سبب تغییر کاربرد آن، بهبود کیفیت و یا تسهیل در مصرف آن میشود. به عبارت دیگر: GNP = ارزش مواد اولیه و کالاهای نیمه ساخته – ارزش فروش کالا.
توضیح روش ارزش افزوده در قالب مثال: فرض کنید یک کشاورز مازندرانی در اطراف مزرعه خود درختانی دارد که به طور طبیعی روییده است. این کشاورز درختان را به ارزش ۱۰۰۰ ریال (بدون انجام هیچ هزینهای) به کارگاه نجاری میفروشد.
ارزش افزوده این مرحله ۱۰۰۰ ریال خواهد بود. کارگاه نجاری این درختان را قطع کرده و آنها را تبدیل به چوبها برای ساخت صنایع دستی مینماید و آنها را به ارزش ۲۰۰۰ ریال به مغازهدار لوازم چوبی میفروشد. لذا ارزش افزوده این مرحله ۱۰۰۰ ریال خواهد بود.
مغازهدار لوازم چوبی این چوبها را به شکل صنایع دستی درآورده و به مسافران بین راهی به ارزش ۲۸۰۰ ریال میفروشد. مسافران از آن کالا استفاده میکنند. در این صورت ارزش افزوده این مرحله ۸۰۰ ریال خواهد بود. حال اگر ارزش افزوده هر بخش را جمع نماییم ارزش افزوده کل فعالیت بدست میآید.
جمع ارزش افزوده =۸۰۰+ ۱۰۰۰+ ۱۰۰۰= ۲۸۰۰ ریال.
۴ - قیمت عوامل و قیمت بازار
[ویرایش]
ارزش افزوده هر بخش در حقیقت همان پرداختی به عوامل تولید آن مرحله مانند دستمزد کارگران، حقوق، اجاره، بهره و سود و غیره است. لذا کل ارزرش افزوده برابر جمع پرداختی به عوامل تولید است. به این روش از محاسبه تولید ناخالص ملی، تولید ناخالص ملی به قیمت عوامل (GNPF) گویند.
نکتهای که باید دقت نمود این است که این روش تنها به ارزش افزوده هر بخش توجه دارد؛ در حالیکه کالا و خدمات تولید شده و مبادله شده در بازار مبادله میشوند و گاهی مواقع دولتها مالیات غیرمستقیم بر روی این کالاها میبندند که در روش ارزش افزوده به آن توجه نمیشود. به همین خاطر قیمت کالا در بازار دقیقاً برابر با قیمت ارزش افزوده کالا نیست بلکه به قیمت بازاری کالا، خالص مالیات غیرمستقیم هم اضافه میگردد.
لذا در تولید ناخالص ملی به قیمت بازار (GNPM) داریم:
GNPM = GNPF + خالص مالیات غیرمستقیم
GDPF=کارمزد احتسابی - جمع ارزش افزودهها
با توجه به اینکه سیستمهای حکومتی هم اکنون بار حمایتی بیشتری را دربردارند، دولتها در اعلام تولید ناخالص ملی مایلند از تولید ناخالص ملی به قیمت بازار که بزرگتر به نظر میرسد بهره ببرند.
۵ - درآمد عوامل تولید
عبارتند از ارزش کالا و خدمات تولید شده و مبادله شده در داخل مرزهای جغرافیایی یک کشور؛ به عبارت دیگر در این مفهوم فقط کالاها و خدماتی که توسط افراد آن کشور و در داخل مرزهای کشور صورت میگیرد مدنظر است.
بنابراین:
GDP = GNP – خالص درآمد عوامل تولید از خارج: درآمد عوامل تولید خارجی در کشور – درآمد عوامل تولید کشور در خارج = خالص درآمد عوامل تولید.
درآمد عوامل تولید کشور در خارج: مانند درآمد یک کارگر ایرانی که در کشور کویت کار میکنند بخشی از تولید ناخالص ملی را تشکیل میدهد اما جزو تولید ناخالص داخلی نیست.
درآمد عوامل تولید خارجی در کشور: مانند درآمد کویتی در دراخل خاک کشور جزو تولید ناخالص داخلی است اما جزو تولید ناخالص ملی نیست.
۶ - روش محاسبه در ایران
[ویرایش]
قبلا بیان شد که سه روش برای محاسبه GNP، GDP وجود دارد. اما در کشور ایران به جهت عدماطلاعات کافی در مورد درآمدهای افراد جامعه، روش درآمدی قابل استفاده نیست. از طرف دیگر روش مخارج جهت تجزیه و تحلیل اقتصاد مهم است. همچنین روش ارزش افزوده هم به جای روش درآمدی قابل استفاده است.
۶.۱ - روش مخارجی
GDPM = مخارج مصرفی خصوصی + مخارج مصرفی دولتی + سرمایهگذاری دولتی در ساختمان + سرمایهگذاری دولتی در ماشین آلات + سرمایهگذاری خصوصی در ساختمان+ سرمایهگذاری خصوصی در ماشین آلات + تغییر در موجودی انبار اشتباهات + صادرات - واردات + اشتباهات آماری
GNPM = GDPM + خالص درآمد عوامل تولید از خارج.
۶.۲ - روش ارزش افزوده
GDPF = ارزش افزوده بخش کشاورزی + ارزش افزوده بخش نفت + ارزش افزوده بخش صنعت و معدن + ارزش افزوده بخش خدمات – کارمزد احتسابی + نتیجه رابطه مبادله بازرگانی
GNPM= GDPF + خالص مالیات غیرمستقیم + خالص درآمد عوامل تولید از خارج.
۶.۳ - روش درآمدی
روش درآمدی (برای کشورهایی که از روش درآمدی استفاده میکنند) GNPM= حقوق و دستمزد+ کمکهای بابت بیمه اجتماعی+ درآمد مشاغل+ بهره خالص + درآمد اجارهای اشخاص + سود شرکتها + استهلاک + مالیات غیرمستقیم + پرداختهای نتقالی بنگاهها + مازاد بنگاههای دولتی منهای یارانه + اشتباهات آماری
محدودیتهای روش محاسبه GNP: GNP یک شاخصاندازه گیری رفاه است. اگر تولید ملی یک کشور افزایش یابد گفته میشود که رفاه آن کشور به طور متوسط زیاد شده است؛ اما به این معنا نیست که رفاه همه افراد جامعه زیاد شده باشد؛ برای همین بیان میکنند که این شاخص کامل نیست. برای اینکه شاخص کاملی بیان کنند، یک شاخص رفاهی تعریف میکنند که تابعی از تولید ناخالص و ضریب جینی است. (𝐺NP = f (Gini، GDP
ضریب جینی: یک عدداست که نشاندهندهی توزیع درآمد افراد جامعه است. لذا وقتی میتوان گفت رفاه یک جامعه زیاد افزایش یافته است که هم درآمد جامعه زیاد شده باشد، هم درآمد به طور متناسب بین همه اقشار تقسیم شده است.
بسیاری از کالاها را در نظر نمیگیرد: چنانچه گفته شد بسیاری از کالاها در اقتصاد تولید میشوند و به مصرف میرسند اما در تولید ناخالص ملی محاسبه نمیشوند. مانند فعالیتهای خانمهای خانهدار و غیره.
استفاده از GNP در مقایسههای بینالمللی باید با احتیاط انجام گیرد. امروزه این شاخص برای بررسی و مقایسه سطوح زندگی و یا میزان پیشرفت اقتصادی کشورهای مختلف بکار میرود. اما حسابهای ملی کشورهای مختلف از نظر شمول با یکدیگر متفاوتند.
مثلاً در کشوری که روشهای سنتی متداول است، ممکن است بسیاری از فعالیتهای اقتصادی که در خانوارها انجام میگیرد چون در بازار مبادله نمیشوند در حسابهای ملی نیز به حساب نیایند. اما در جوامع پیشرفتهتر که اینگونه فعالیتها از طریق بازار انجام میشود و بنابراین در تولید ناخالص ملی آنها لحاظ میشود.
اقصاد زیرزمینی، منظور مجموعهای از فعالیتهای اقتصادی است که توسط دولت ثبت و گزارش نمیشود. مبادلات بازار سیاه، قاچاق و غیره نمونهایی از اقتصاد زیرزمینی است.
تولید ناخالص ملی هزینههای زیست محیطی مانند جرم و جنایت و کجرویهای اجتماعی را در نظر نمیگیرد، گرچه هزینههایی که در این خصوص پرداخت میشود در محاسبه تولید ناخالص ملی لحاظ میشود، اما ترکیب و میزان این هزینهها در مقایسههای بینالمللی حائز اهمیت میباشد.
GNP تغییرات کیفی کالاها را منعکس نمیکند. برخی از افزایش قیمتها ممکن است به علت ارتقاء کیفی باشد. اما نمیتوان ارتقاء کیفی را از افزایش قیمتها جدا کرد و از GDP کسر نمود.
۷ - انواع
[ویرایش]
انوع تولید ناخالص ملی اسمی و حقیقی عبارت است از:
۷.۱ - حقیقی
در بررسی روند تولید ناخالص ملی، یکی از سالهایی که کشور در آن از لحاظ بیکاری، تورم و تولید، وضعیت خوبی دارد را به عنوان سال پایه انتخاب میکنند. اگر در دورهای، تولید ناخالص ملی با قیمتهای همان سال مورد نظر (قیمت جاری) بررسی گردد، به آن تولید ناخالص ملی اسمی گفته میشود و اگر تولید ناخالص ملی را بر حسب قیمتهای سال پایهاندازهگیری نمایند به آن تولید ناخالص حقیقی گویند.
۷.۲ - اسمی
برای بررسی روند رشد باید از تولید ناخالص حقیقی استفاده نمود؛ زیرا ممکن است در یک سال تولید ناخالص ملی نسبت به سال گذشته ۱۵ درصد رشد داشته باشد اما همه این رشد به جای افزایش فیزیکی تولید کالاها و خدمات، بر اثر تورم باشد و حتی شاید تولید فیزیکی کمتر از سال گذشته باشد. برای فهم آن باید از تولید ناخالص ملی حقیقی (با قیمتهای ثابت) استفاده کرد.
[۱۲] دورنبوش، رودیگر و استنلی فیشر، اقتصاد کلان، یدالله دادگر و محمدرضا منجذب، تهران، البرز، ۱۳۷۵، ص۵۹.
از تقسیم GNP اسمی به GNP حقیقی، شاخص ضمنی تعدیلکننده GNP (Implicit Deflator) بدست میآید. این شاخص در تحلیل تعیین درآمد، نقش فوقالعاده مهمی ایفا میکند.
حاشیه سود خالص چیست و چه کاربردی دارد؟
رمز موفقیت در هر بازار مالی از فارکس گرفته تا بورس، شناخت کامل مفاهیم و اصطلاحاتی است که در آنها استفاده میشود. برای مثال در بازار بورس اصطلاحاتی مانند حاشیه سود خالص، حاشیه سود ناخالص و حاشیه سود عملیاتی وجود دارد که اگر با آنها آشنا نباشید چیزی جز ضرر نصیبتان نمیشود.
چه به تازگی وارد بورس شدهاید و چه در این بازار مالی سابقه انجام معامله داشته باشید، بایستی به خوبی این مفاهیم را بشناسید. از این جهت در این مقاله میخواهیم در مورد یکی از اصطلاحات پرکاربرد و مهم یعنی حاشیه سود خالص صحبت کنیم که با شناسایی شرکت های سودآور احتمال موفقیتتان را بالا میبرد؛ با ما همراه باشید:
معرفی حاشیه سود یا حاشیه سود خالص
برای اینکه بتوانید درصد موفقیت خود در هر معامله را تخمین بزنید، بایستی با اصطلاحات و اصول تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی آشنا باشید. یکی از اصطلاحاتی که در تحلیل بنیادی خیلی با آن مواجه هستید، حاشیه سود است. میزان سود و ضرری که در معاملات کوتاه یا بلند مدت، سرمایه اولیه را تحت تأثیر قرار می دهد، برای معامله گران اهمیت زیادی دارد و مسلماً کسی نمیخواهد ضرر کند؛ اینجاست که مفهوم حاشیه سود اهمیت زیادی پیدا میکند.
حاشیه سود یا Profit Marigin یکی از نسبتهای سودآوری است که از تقسیم درآمد یا سود خالص شرکت بر فروش خالص شرکت محاسبه میشود. درواقع حاشیه سود برابر است با نسبت سود به فروش شرکت.
درآمد یا سود خالص معمولاً با تفریق همه هزینههای شرکت که شامل هزینههای عملیاتی، هزینه مواد اولیه و هزینههای مالیاتی از درآمد کل میباشد، محاسبه میشود. حاشیه سود به صورت درصد مطرح میشود و معین میکند که یه شرکت چه میزان از هر یک دلار فروش را در حساب مختص درآمدها نگه داری میکند.
نکته: حاشیه سود تنها شامل حاشیه سود خالص نیست و انواع مختلفی مانند حاشیه سود ناخالص، حاشیه سود عملیاتی، حاشیه سود قبل از مالیات و… را شامل میشود. با این حال دقت کنید که اگرچه حاشیه سود دارای انواع مختلفی است اما بیشتر به حاشیه سود خالص اشاره دارد. همانطور که در تعریف این مفهوم به آن اشاره شد، حاشیه سود درصدی از سود است که به ازای هر یک دلار فروش بدست میآید؛ بنابراین میتوان گفت حاشیه سود همان حاشیه سود خالص است.
پیش نیاز محاسبه حاشیه سود خالص
جهت محاسبه حاشیه سود خالص به اطلاعات و صورتهای مالی میان دورهای ماهانه، 3 ماهه، 6 ماهه و یا یکساله شرکت نیاز هست. اطلاعات مربوط به صورتهای مالی هم در سایت خود شرکت و هم در سامانه کدال به نشانی Codal.ir موجود است.
سود خالص چیست؟
منظور از سود خالص یا Net profit باقیمانده مجموع درآمدها بعد از کسر هزینههای عملیاتی و سایر هزینههای مالی و مالیات است. درواقع سود خالص میزان باقیمانده درآمد شرکت پس از کسر تمامی هزینهها است. سود خالص میتواند مثبت یا منفی باشد؛ بدیهی است که در صورت منفی بودن، زیان خالص تلقی میشود.
سود خالص شاخصهای بسیار مهم برای شناسایی شرکتهای سودآور است. همچنین این معیار برای محاسبه سود هر سهم نیز کاربرد دارد. لازم به ذکر است که برخی به جای مفهوم سود خالص از مفاهیمی مانند درآمد خالص شرکت، سود هر سهم یا همان EPS استفاده میکنند.
شرکتهایی که برای رشد درآمدها و کاهش هزینهها تلاش میکنند، در واقع در حال بهبود بخشیدن به سود خالص خود میباشند.
معرفی حاشیه سود ناخالص
حاشیه سود ناخالص یا Gross Profit Margin یکی از معیارهای سودآوری است که نشاندهنده درصد درآمدی است که بیش از هزینه کالاهای فروخته شده میباشد. بنابراین این حاشیه سود نیز به صورت درصدی بیان میشود. حاشیه سود ناخالص نشان میدهد که تیم مدیریت اجرایی یک شرکت، چگونه با استفاده از هزینههایی که در تولید محصولات و خدمات خود انجام میدهند موفق به تولید درآمد میشوند. بدیهی است که هرچه این عدد بیشتر باشد، مدیریت شرکت در زمینه سودسازی از هر واحد دلار، قویتر و کارآمدتر به نظر میرسد.
حاشیه سود ناخالص با استفاده از درآمد کل شرکت شامل هزینه کالاهای فروخته شده یا COGS اندازه گیری میشود و در ادامه تفاوت آن را با درآمد کل شرکت سنجیده میشود. منظور از COGS مبلغی است که شرکت برای تولید کالاها یا خدمات خود هزینه میکند.
سود ناخالص چیست؟
شرکتها معمولاً در بازههای مشخص مقدار سود و ضرر خود را اعلام میکنند. برای سرمایه گذاران و معاملهگران، میزان سود یک شرکت در این بازه زمانی اهمیت دارد. با این حال بایستی توجه داشته باشند که این میزان سود خالص هست یا ناخالص. درصورتی که از سود بدست آمده هزینههای عملیاتی، مالی و مالیات کم نشده باشد، به آن اصطلاحاً سود ناخالص یا Gross Profit گفته میشود.
حاشیه سود خالص چه کاربردهایی دارد؟
همانطور که قبلتر هم به آن اشاره کردیم، حاشیه سود خالص یکی از ابزارهای مهم در تحلیل بنیادی است. درصورتی که یک شرکت حاشیه سود پایین داشته باشد به این معناست که میزان سودآوری یک شرکت ایمن و مطمئن نیست. به علاوه چنین شرکتی با حاشیه سود پایین، اگر کاهش در فروش هم تجربه کند، ممکن است حاشیه سود آن خنثی و حتی منفی هم بشود.
حاشیه سود پایین میتواند به اثرات منفی صنعتی که شرکت در آن فعال است یا شرایط کلان اقتصادی هم اشاره کند؛ برای مثال میتواند نشان دهنده این موضوع باشد که شرکت فروش کمتری نسبت به سایر شرکتها در آن صنعت دارد یا این که صنعت مدنظر خود شرایط بدی را تجربه میکند.
علت دیگری که موجب کاهش حاشیه سود خالص میشود، مخارج بالا به نسبت درآمد است. زمانی که شرکت به دلیل مشکلات مدیریتی در حال تلاش برای پایین نگه داشتن هزینهها است، مخارج افزایش و حاشیه سود کاهش مییابد. عوامل دیگری هم موجب افزایش مخارج یک شرکت میشود؛ مثلاً موجودی کالا زیادی به نسبت فروشش دارد، کارمندان زیادی استخدام کرده است، در فضای بزرگی فعالیت میکند، اجارهبهای محل شرکت زیاد است و … .
از طرف دیگر بالا بودن حاشیه سود خالص نشان دهنده این است که شرکت سودآوری بیشتری داشته و کنترل بیشتری بر درآمد خود دارند.
درصد حاشیه سود همچنین کمک زیادی به استراتژی قیمت گذاری میکند. برای مثال پایین بودن حاشیه سود نشان دهنده این است که شرکت محصولات خود را کمتر قیمت گذاری کرده است.
حاشیه سود خالص چه محدودیت هایی دارد؟
حاشیه سود برای مقایسه شرکتهایی که در یک صنعت هستند و مدل کسب و کار آنها یکی است، کاربرد دارد. شرکتهایی که متعلق به یک صنعت نیستند، مدل کسب و کارشان با هم متفاوت است و حاشیه سود آنها هم با هم متفاوت است؛ پس مقایسه آنها کمکی به تحلیلهای شما نمیکند.
برای مثال شرکتهای تولید کننده کالاهای اساسی، هزینه ها، درآمد و البته حاشیه سود متفاوتی نسبت به شرکتهای عرضه کننده اجناس لوکس و گران قیمت دارند؛ پس مقایسه آنها با هم معنایی ندارد.
دیدگاه شما